اثر هاله ای یا هِیلو اِفکت چیست؟
مساله قضاوت، ذکر دلایل منطقی برای رد کردن یا پذیرفتن مساله و یا به طور کلی در روش تحقیق همیشه مورد بحث و بررسی بوده است.
چطور میشود وقتی شرکتی برای استخدام، از دو نفر مصاحبه میکند، به شرط آنکه هر دو فرد مسلط به فن باشند، مدیر شرکت، فردی را که ظاهری آراسته و جذاب دارد، فردی باهوشتر و دارای مهارت بیشتر میداند و او را استخدام میکند.
The halo effect
بهتر است روانشناسانه به این قضیه بنگریم؛ خطای هالهای یا اثر هالهای، به انگلیسی (Halo Effect) به نوعی خطا در شناخت و تصمیمگیری گفته میشود که تحت تأثیر ذهنیت قبلی قضاوتکننده شکل میگیرد و میتواند از حقیقت و انصاف به دور باشد.
بهتر است ترجمهای معادل «اثر تعمیمدهی» برای «هِیلو اِفکت» لحاظ کنیم که معنای آن را شفافتر بیان میکند (برگرفته از پادکست بی پلاس، علی بندری).
به عنوان مثال وقتی معلمی از دانش آموزی ذهنیتی منفی به عنوان یک فرد «تنبل» دارد، در برخوردهای بعدی نیز ممکن است این پیش داوری بر قضاوت او تأثیر بگذارد. از اینرو است که به معلمان همیشه توصیه میشود در هنگام تصحیح ورقههای امتحانی به اسامی دانش آموزان نگاه نکنند تا ذهنیتهای قبلی بر نحوه قضاوت آنها تأثیر نگذارد.
اثر تعمیمدهی مداوم در قضاوت، منعکسکننده ترجیحات فردی، پیشداوریها، ایدئولوژی، آرمانها و ادراک اجتماعی است .
کتابی با عنوان The halo effect اثر فیلیپ روزنسوایک در حوزه کسب و کار، به این موضوع پرداخته است.
امروز افراد در جستجوی این هستند که بقیه شرکتها چه کار کردهاند که موفق شدند تا آنها هم، همان کارها را انجام دهند. ولی غافل از این که یک استراتژی در دو جا، یک کارآیی را ندارد. تحلیلگران کسب و کار هم در گزارشهای خود بی ایراد نیستند و آنها، ما و خبرنگاران دچار کج فهمی و خطا هستیم. مهمترین خطا، اثر هالهای یا همان خطا یا اثر تعمیمدهی است.
یکی از بهترین راه حل ها برای اجتناب از خطای تعمیم این است که وقتی نتایج تحقیقی را دیدیم، بررسی کنیم که آیا متغیرهای تحقیق، از یکدیگر مستقل هستند یا خیر. البته خطای همبستگی نباید منجر به این شود که حتی متغیرهای مستقل را هم یکی کنیم تا به نتیجه دلخواهمان برسیم. برای مثال، میگویند مدیران شرکتهای موفق معمولا روحیه بهتری دارند و شادابتر هستند. حالا این موارد همبستگی (Correlation) هستند یا دلیل (Causation) هستند؟ یعنی چون مدیر، روحیه خوبی داشته، شرکت موفق شده، یا شرکت موفق بوده برای همین مدیر، روحیه خوبی دارد؛ یا کلا این موارد با یکدیگر مقارن هستند.
در این کتاب بیان شده موفقیت داِئمی نیست مانند شرکت سیسکو در یک دورهای بسیار موفق بوده و علت آن را روش استراتژیک، مدیران اجرایی ارشد، خدمات کاربران و غیره دانستند و بعد از مدتی که سیسکو با رکود مواجه شد دوباره همین موارد را، علت شکست دانستند؛ خطای تعمیمدهی باعث گزارش موفقیت و شکست سیسکو شد. گرچه بعدا مجددا سیسکو از رکود نجات یافت، بنابراین نمیتوان دلایل موفقیت یا شکست را قطعی دانست.
هانیه عظیم زادگان